دماثت. (از منتهی الارب). دماثت اخلاق. (یادداشت مؤلف). ملایمت. نرمی. مهربانی: چون گل بگذار نرم خویی بگذر چو بنفشه از دورویی. نظامی. بر آنکس که اش سخت رویی بود درشتی به از نرم خویی بود. نظامی. چه سازیم تا نرم خویی کنند ز بیگانه پوشیده رویی کنند. نظامی. ندیم آنگه کند گستاخ رویی که بیند از بزرگان نرم خویی. امیرخسرو
دماثت. (از منتهی الارب). دماثت اخلاق. (یادداشت مؤلف). ملایمت. نرمی. مهربانی: چون گل بگذار نرم خویی بگذر چو بنفشه از دورویی. نظامی. بر آنکس که اش سخت رویی بود درشتی به از نرم خویی بود. نظامی. چه سازیم تا نرم خویی کنند ز بیگانه پوشیده رویی کنند. نظامی. ندیم آنگه کند گستاخ رویی که بیند از بزرگان نرم خویی. امیرخسرو
پسندیده خوی. (آنندراج). دهثم. دهّاس. دمیث. (منتهی الارب). دمث. ذلولی. (یادداشت مؤلف). نرم خو. رجوع به نرم خو شود: انصاف میدهم که چو روی تو روی نیست گل در مزاج لطف چو تو نرم خوی نیست. امیرحسن دهلوی
پسندیده خوی. (آنندراج). دَهْثَم. دَهّاس. دَمیث. (منتهی الارب). دمث. ذلولی. (یادداشت مؤلف). نرم خو. رجوع به نرم خو شود: انصاف میدهم که چو روی تو روی نیست گل در مزاج لطف چو تو نرم خوی نیست. امیرحسن دهلوی
ملایمت، خوش رفتاری، خوش خلقی، نیک خو بودن: به علم و عدل و به آزادگی و نیک خویی مؤید است و موفق مقدم است و امام، فرخی، عاشق مردمی و نیک خویی است دشمن فعل زشت و خوی لئام، فرخی، هزار سال همیدون بزی به پیروزی به مردمی و به آزادگی و نیک خویی، منوچهری
ملایمت، خوش رفتاری، خوش خلقی، نیک خو بودن: به علم و عدل و به آزادگی و نیک خویی مؤید است و موفق مقدم است و امام، فرخی، عاشق مردمی و نیک خویی است دشمن فعل زشت و خوی لئام، فرخی، هزار سال همیدون بزی به پیروزی به مردمی و به آزادگی و نیک خویی، منوچهری
نرم گو. نرم زبان. نرم گفتار. باادب: درشتی ز کس نشنود نرم گوی سخن تا توانی به آزرم گوی. فردوسی. چو کافور موی و چو گلبرگ روی دل آزرم جوی و زبان نرم گوی. فردوسی. پس آنگاه با هندوی نرم گوی به سوگند و پیمان شد آزرم جوی. نظامی
نرم گو. نرم زبان. نرم گفتار. باادب: درشتی ز کس نشنود نرم گوی سخن تا توانی به آزرم گوی. فردوسی. چو کافور موی و چو گلبرگ روی دل آزرم جوی و زبان نرم گوی. فردوسی. پس آنگاه با هندوی نرم گوی به سوگند و پیمان شد آزرم جوی. نظامی